نخستین روز کار جدید، کمی شبیه اولین روز مدرسه است.
همهچیز بیگانه مینماید. حسابی هوس قهوه کردهایم اما نمیدانیم آبدارخانه کجا است. هنوز ۱۰ صبح نشده، اسم تمام همکاران را از یاد بردهایم. احتمالا تا موقع ناهار هم به دستشویی نمیرویم که مبادا راه را گم کنیم و مجبور شویم از کارمند حسابداری بخواهیم ما را تا پشت میزمان راهنمایی کند.
اما وقتی پای کارهایی به میان میآید که هرگز و هرگز نباید انجام دهیم، جیسون سَکِت، کارشناس کارگزینی، مربی امور اجرایی و یکی از نویسندگان کتاب «همدلی در کار: ایجاد محیط کار سازگار با روحیات انسان»، میگوید که یکی از آنها در صدر «نباید انجام دادنیها» قرار دارد.
وقتی با افراد جدیدی در کار مواجه میشویم، شاید به آسانی هر چه تمامتر به ورطه پرچانگیهای حوصلهسربر فرو بیفتیم و درباره سختی مسیر آمدن به محل کار رودهدرازی کنیم و بگوییم چون همیشه باران میبارد «خوش دارم» که نیمچکمه چرمی بپوشم نه صندل جلوباز.
شاید چون ما فرزند هزاره جدید هستیم، تمام این ریزهگوییها برایمان دلنشین باشد که در این صورت، احتمالا در جرگه خودشیفتگان خودشایستهبین قرار داریم؛ اما موضوع این است که زیروبم زندگی ما برای همکاران جدید به هیچ وجه اهمیتی ندارد؛ دستکم در آغاز کار که این طور است.
تازه با ما آشنا شدهاند و اگر آنها را زیر رگبار پرگویی درباره ماجراهای زندگی خود بگیریم، از همان اول به ما به چشم آدمی مینگرند که اسیر خودش است و آن اثرگذاری نخست و مثبت که امید داشتیم، رخ نخواهد داد.
سَکِت در مصاحبه با گلسدور گفت: «برای جلب احترام همکاران و بالادستیها در روز اول کار، باید موضوع صحبتها را حول محور آنها قرار دهیم نه خودمان.» او میگوید که نکته مهم این است کاری کنیم که آنها راحت باشند و برای این کار، باید به آنان نشان دهیم به جای زندگی خود به زندگی آنها علاقمند هستیم.»
او گفت: «یکی از تلههایی که معمولا افراد در روز اول کار در آن گرفتار میشوند، این است که از دستاوردهای گذشته و آرزوهای آینده خود حرف میزنند. این کار دیگران را مضطرب و آزرده میکند چون ما را نمیشناسند. به جای این کار، باید کنجکاو بود و درباره نقشها و مسئولیتها و استعدادها و دستاوردهای همکاران سؤال کرد تا شخصیت خود را به عنوان آدمی که خوب گوش میدهد، یاد میگیرد و آماده همکاری است، نشان دهیم.»
حرف کشیدن از آدمها آنقدرها هم سخت نیست. چنان که پژوهشها نشان میدهد، موضوع مورد علاقه بیشتر آدمها حین ارتباط با دیگران، در واقع خودشان است. تحقیقات علمی نشان داده است که صحبت کردن از خود همان ناحیه از مغز را فعال میکند که هنگام خوردن غذای خوشمزه یا رابطه جنسی، فعال میشود و این همان دوست داشتن خود است.